سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشـته های یه مـامــان

سلام

مادر ... تو که مهربون تر از یه قلب تاریکی
مادر ... تو که مهربون تر از رنگای دنیایی

تو که میدونی که من دوستت دارم
تو که مهربون تر از رنگای دنیا بیشتری

مادر ... تو که مهربون تر از رنگای ابی ای
تو که مهربون تر از یه خط کش تیزی

مادر من دوست ندارم گم بشی
اصلا دوست ندارم که گم بشی

مادر ... تو که بیشتر از این
شکلاتای جهانی
تو که بیشتر از این مادر دنیایی

 

شعر از شاعره معاصر ریحانه خانوم
 
توی سررسید پسرم چند تا نوشته دیدم که از خواهرش نوشته بود ...
گفتم بد نیست محض یاداوری خاطرات بنویسمش . یکیش همین شعر بود

پسرم به خواهرش میگه : میخوام چیزایی که تو میگی رو بنویسم .
گفت : به جای اینکه حرفای منو بنویسی برو به کارت برس ! شهریور 90

شوهرم کامپیوتر رو خاموش کرد و دخترم که میخواست بازی کنه با عصبانیت اومد به باباش گفت : اصلا بهتون پول نمیدم ! نه یک قرون نه دو قرون نه سه قرون !شهریور 90

از کوچه صدای حرفای یه مادر و بچه اومد . دخترم گفت : ببین مامانه به حرف بچه اش گوش نمیده !!!شهریور 90

پسرم به خواهرش گفت بیا کمکم کن اتاقو مرتب کنیم .
دخترم جواب داد : مگه من قول نداده بودم فقط تو اتاقو مرتب کنی ؟ شهریور 90

دخترم گفت : من دارم توی این ظرف غذا درست میکنم . داداشش گفت : این که توش چیزی نیست !!!
گفت : معلومه که چیزی نیست چون کوکو سبزیه ! شهریور 90

ریحانه به باباش گفت حاج باباااااااا ! باباش گفت من که حج نرفتم به من میتونی بگی اقا بابا !
دخترم گفت : چرا ؟؟؟ شما که اقا هم نرفین ! شهریور 90

شوهرم گفت : این چوبا رو باید ببریم نجاری تا اونا رو با اره برقی ببرن .
ریحانه : بابا من تا حالا ارقه برقی ندیدم / تیر 91

برق رفت ... ریحانه گفت داداش برو ببین فیروز نپریده باشه ! ابان 91

ریحانه : مامان براتون اون کارتونو تعریف کنم ؟
من : باشه بگو ...
ریحانه همون اول بسم الله گفت : بـــــــــــــــعد .........  / اذر 91

ادامه دارد ....


نوشته شده در پنج شنبه 91/11/5ساعت 2:25 عصر توسط سایه نظرات ( ) |


Design By : Pichak