پيام
+
[تلگرام]
اگر دنياي ما مثل دنياي داستانها بود ، من دلم ميخواست دخترکي بودم ک سوار بر اسب سفيد سفري شروع ميکردم و ميرفتم براي جستجوي عشق !
ميرفتم و ميگشتم و هر کسي را که ميديدم ازش از عشق ميپرسيدم
ميرفتم بالاي کوه ، کنار دريا ، پشت جنگل ها ، همه جا ....
و از اونجايي ک دنيايمان دنياي قصه ها بود حتما اخرش عشق رو پيدا ميکردم و اول از همه يه قلپ ازش ميخوردم
بعد ميريختمش توي رودخونه ک مردم ندونسته از اب رودخونه بخورن و کم کم برسه به دريا و مردمي ک توي دريا شنا ميکردن هم الوده اش بشن و همه عاشق بشن .....
همه مهربون همه با محبت .... همه عاشق !
بعد هم طبق اخر همه قصه ها همچي هم به خوبي و خوشي تمام ميشد
کلاغه هم به خونه اش نميرسيد باز هم مشکلي نبود عشق ک بود کسي به کلاغ ها هم کاري نداشت ....
دلم يه قلپ عشق ميخواد ....
سايه - 17 دي 96
باغ آرزوها
96/11/2

سايه سادات ツ
اين مطلب يه عکس خوشگلي هم داره ک نميتونم بذارمش :-/
سايه سادات ツ
ممنون از دبيران انتخاب کننده =) بخاطر نگاه قشنگ تون به نوشته ام