پيام

سايه سادات ツ
94/11/28

+ يه زماني ميرسه که ديگه همه ادمها همــه ي خريداي روزمره شونو اينترنتي انجام ميدن و به راحتي همــه کاراشونو با اينترنت سر و سامون ميدن بچه هاي منم تا اون موقع رفتن سر خونه زندگيشون ، اون وقت من براي نوه هام قصه ي روزاي گذشتمو ميگم ... بـــعد شايد اينم بگم که زمان ما وصل شدن به اينترنت صدادار بود !!! :دي يه چيزي به اسم وبلاگ هم بود که منم داشتم ! ما از اون کاربراي وفادار اينترنت بوديم که .....

*مرگ بر آمريکا* 98/6/7

*وقتي همه شبکه هاي اجتماعي به صورت رايگان به همه خدمات ميدادن و اتاق خصوصي و نشون دادن انلاين و کِي انلاين بودن دوستان و گذاشتن هر اندازه عکس و فيلم و هر تعداد عکس و فيلم توي اون شبکه ها کاملا رايگان و راحت بود ، ما چون نميخواستيم وطن مجازيمونو ول کنيم و چون نميخواستيم به شبکه هاي اجتماعي خارجي بپيونديم توي وطن مجازي با خدمات پولي مون مونديم و استخون ترکونديم * :دي

اره نوه ي عزيزم .... اون زمونا درسته خيلي چيزا پولي بود ولي خيلي جاها هم کاملا مجاني بود ولي کدوم گربه ي خارجي بخاطر رضاي خدا براي ما ايرانيا موش ميگيره ؟؟؟ مام به همين خاطر اگه نداشتيم هزينه کنيم از خير اون خدمات ميگذشتيم يا اينکه با سري بلند پرداخت ميکرديم و نون تو تنور خارجي درست نميکرديم !

بعله نوه عزيزم ! ادم گاهي بخاطر ارمانهاش بايد از خيلي چيزهاش بگذره ! تااااااااازه من از اون خسيساش نبودم خودم اونجا يه اتاق خصوصي داشتم هزينه ي 6 ماهه اش فک کنم حدود 5 و نيم هزار تومن بود ... _ عه مامان بزرگ 5 و نيم ؟ خخخخخخخخخ چقد کم ! اين که اندازه يه پفک کوچولوئه ! من : اره عزيزم =) الان اندازه پفکه اون موقع 7 تا نون بربري ميشد ! :دي

ميدونم 7 تا نون بربري چيزي نبود يا حتي بعضي خدمات اونجا کمتر از اينام بود ولي هر چي بود چون خدمات بهتر و راحت تر و رايگاني هم بود هر ادمي وسوسه ميشد که بره ، که خيليام رفتن ... *ولي من و چندين کاربر وفادار ديگه مونديم و ايستاديم ! چ با خدمات ويژه چ بدون خدمات .... =)* خب ديگه خسته شدم ننه جون ! دهنم خشکيد ! يه سر برو توي سايت بقالي سر کوچه سفارش بده چند تا ابميوه و بيسکوييت بيارن ! B-)

اخــــــــــــي .... کمرم ! عـــــــه !!!!! :دي چنان رفته بودم تو حس ، همچين حس پيرزني بهم دست داده بود کل تنم درد گرفته :دي

با گذاشتن عکس فيد جناب مدير ديگه لازم نيست بگم که اين فيد جوابيه ايست بر فيد ( http://modir.parsiblog.com/Feeds/9715154/ ) جناب مدير که ارسال نظراتشو بستن B-)

:D :D @};-

:D B-)

سايه خانوم ، خانم هايدي هم از همين نوع فيد زده :)

اره اينو http://banamak57.parsiblog.com/Feeds/9715403/الان ديدمش :دي تازه سردبير هم زده http://banoyedashteroya.parsiblog.com/Feeds/9715331/ :دي چالش جوابيه سر ميگيره الان :دي

ايوووول سايه جون. عالي:دي

به نوه ات بگو بيسکوييت ساقه طلايي نگيره خفه ميشي از بس حرف زدي گلوت خشک شد:دي

:) @};-

سلام سايه جون ..... واااااااااااااااااااااااااااااااي عزيز :) عالي .. عالي :)@};-

آخي... :)

*زهرا* خانوم :دي هر دوشونن ! تحمل نميخواد خيليم جذاب شده اينجا ادم کيف ميکنه ، هر روز ميخواد فوري بياد ببينه حالا بايد بره کدوم منطقه جنگي :دي

*هايدي* :دي قربانت ! عه ! اتفاقا من ساقه طلايي دوست دارم ! با ابميوه ميخورم خفه نميشم ! مثلا دندونم که ندارم بايد بذارم خيس بخوره :دي

*سلام هما جون* لطف داري عزيزم =)

زهرا خانوم هر دوشونن ! تحمل نميخواد خيليم جذاب شده اينجا ادم کيف ميکنه هر روز ميخواد فوري بياد ببينه حالا بايد بره کدوم منطقه جنگي - سايه.. *واي سايه ..مردم از خنده *.. :D :D :D

*ساجده* جون =) خوشحالم اينجا ديدمت :)

واااااي سايه جون .. دورت بگردم آبجي جون شما ها که منو داريد دلبسته تر ميکنيد .. حالا من هر چي ميخوام تمرين دل بريدن کنم .. نميشه خو ....:D

هما جون =) چقد خوشحال ميشم وقتي حرفام باعث خنده و شادي ديگران ميشه :دي دل کندن چرا ؟ ما که معتاديم نميتونيم نت رو ول کنيم . حالا چ شما الان در نقش "سردبيري" يا بعدها در نقش کاربر معمولي ! همون بهتر که نشه :دي

فدات گلم ..:) واي سايه جون .. من عاشق مزاح هاي قشنگ شما با آبجي هايدي ام..B-) البته يه چند نفر ديگه هم هستن که جاشون خيلي خاليه .. ولي شما ها يه چي ديگه هستيد واسه من :) .. من حرفهاي قشنگ شما هارو ميخونم ، ميشم سراپا حس و لبخند و لبريز از شوق لذت:) خب آره عزيز ..منم يکي از معتادين سرسخت نت و البته فقط پارسي بلاگم ..:) منظورم الان که ني عزيز..من الان به شدت به اينجا دلبسته ام ..ولي خب ..

فکر کنم ديگه بايد کم کم يه ذره هم به فکر بازنشستگي از نت باشم .. چون جسم و روحم يه ذره کوچولو به استراحت نياز دارن .. اما کي وارد عمليات اصلي بازنشستگي بشم که به جسم و روحم خدشه وارد نکنه ديگه خدا داند :)

*هما* جون :دي هايدي خواهر مجازيمه سالهاست با هم اشناييم همشهري هستيم بارها همديگه رو ديديم اخلاق و عقايدمون خيلي شبيهه . يه موقعي توي يه جاي ديگه ، اونقدر با هم شوخي ميکرديم يه نفر خصوصي بهم گفت نکنه هايدي از شوخيات دلخور بشه گفتم نه نميشه ما با هم خيلي صميمي هستيم . اون خودشم همينجوره :دي

خب خدا رو شکر فعلا نميخواين برين =) اين خستگي هم طبيعيه . بخاطر اينه که خيلي براي سردبيري وقت گذاشتين و از بس حواستون به همه جا هست و همه جا رو نظارت ميکنين خسته شدين و نياز به استراحت دارين :) درک ميکنم حالتونو . البته فکر نميکنم وقتي هم که مسئوليتهاتون کمتر بشه خستگيتون در بره از بس حس مادريتون قويه =)

هماجون ممنوووون خواهري. عهههه سايه لقمه ميگيري دهنم ميزاري؟؟؟ از کوجا ميدوني بهم برنميخوره؟؟؟ خخخخخخخخ :دي

*هايدي* مـــــــــــــيدونم :دي اخه شوخي بد بد نميکنم که :دي تو که منو خوب ميشناسي من بچه ي مودبي ام :ديB-)

فدات هايدي جان .. آبجي دوست داشتني ام ..@};-