سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشـته های یه مـامــان

سلام

 

چند روزی بود دندونم درد میکرد . مسکن های معمولی جواب نمیداد جز آسیفن ! تکالیف زبانم رو با همون وضع انجام دادم و دیرور عصر رفتم سر کلاس ...

توی کلاس مون من از همه بزرگترم . با اینکه گفته بودن این سری از کلاسها برای بالای دیپلمه ولی چند تا 12 تا 18 ساله هم تو کلاسن و یه دانشجو و یه پشت کنکوری .
یه لیسانس و یه معلم هم بود که دیگه نمیان ...

تو کلاس 2 نفر افغانی هم داشتیم . یکی همون معلمه و یکی هم 16 ساله که طفلک خیلی هم گرفتاری داره برا خودش ...

میشه گفت بهترین دوستای من همین افغانی هان . تا بحال با یه خارجی یا افغانی ارتباطی نداشتم چه برسه به اینکه دوست بشم . این جایی که الان زندگی میکنیم تقریبا میشه گفت افغانستانه . از 10 تا بچه ای که بیرون بازی میکنن 8 تاشون افغانی ان .

اوائل که اومده بودیم اینجا ، یه جوریم میشد وقتی این همه خارجی دور و برم بودن ! احساس غربت بهم دست میداد ! کلا ایرانی هاشونم فرهنگشون اون قدر پایین بود که فرقی بین اونها و افغانی ها نبود . پسرم که هر روز با سر و وضع درهم میاومد و معلوم بوده که دعوا کرده ! یه روز با افغانی یه روز با ایرانی !

اما الان دلم خیلی براشون میسوزه . طفلکیا شانس ندارن . تو کشور خودشون که اون جور اینجا هم با اینکه بدنیا اومدن ولی همه به چشم مزاحم نگاهشون میکنن و تا یه خرابکاری میبینن اول به افغانی ها نگاه میکنن ... شاید یه دلیل پرخاشگری بعضی هاشون همین باشه ! معمولا هم همه شون قشر زحمتکشن و کارگر ... با دستای پینه بسته و صورت های افتاب سوخته ....

وقتی میخواستیم پسرمو ثبت نام کنیم و تلفنی از مدرسه شرائط رو سوال کردیم ازمون پرسیدن ایرانی هستین یا اتباع ! و صد البته برای ثبت نام اتباع نق زدنهاشون بیشتر بود !

همین دوست افغانیم که گفتم 16 سالشه امسال برای ثبت نامش اونقدر دست دست کردن که اخرش مدرسه ها پر شد و ثبت نامش نکردن ! نمیدونین چه استعدادی داره . چقدر علاقه به درس خوندن داره و باید بشینه تو خونه و حسرت بخوره . فقط به جرم افغانی بودن ! الانم رفته تو کار خیاطی و توی تولیدی خاله اش کار میکنه . امسال عید هم باباش رفته بود افغانستان و روز ? عید داداشش و پسر عمه اش تصادف کردن و مردن . باباش بعد از ? ماه اومد و فهمید .....

فکر کنین با این همه مشکلات خم به ابرو نیاورد و اصلا بروز نداده بود . حتی مرگ داداششو . همچنان درساشو میخونه و توی کلاس من و اونیم که وقتی استاد تکلیف میخواد نق نمیزنیم و بهانه نمیاریم .

بقیه ی ایرانی ها یکی همه اش داره حسودی میکنه . یکی لوده است و همش کر کر میکنه . یکی 12 ساله است و اون قدر بچه که میشه گفت نخودیه ! بقیه هم همه اش ناله از درس و کلاس دارن .

حالا ایناش مهم نیست . درس نخوندن شون ربطی به من نداره ولی تیکه انداختن ها و تهدیدا و غر زدنهاشون ، چرا ...

فقط یه بار برای فوت مامان بزرگم غیبت داشتم استاد منو که دید با لبخند حالمو پرسید اون دختره که گفتم حسوده با ناراحتی گفت خااااااااااانوم ! منم جلسه قبل غایب بودم ولی حال منو نپرسیدین !!! استاد گفت وای خب حال تو چطوره ؟ گفت الان دیگه فایده نداره ! یه بار هم گفت چرا همش فلانی رو نگاه میکنین ؟ یه بار دیگه هم گفت شما منو دوست ندارین همش به من گیر میدین و سوال سخت ازم میپرسین !!!! کلا با هر رفتار خانوم مشکل داره . وقتی هم من یه سوال رو جواب ندم با نیشخند نگام میکنه یا تا خانوم بگه تا کجا درس دادم و من جواب بدم هی سرم غر میزنه که تقصیر توئه خانوم یادش اومد !!! چند بار هم شده خانوم رفته بیرون و اومده تو دختره برگشته بلند به بچه گفته زشته این حرفا چیه میزنین خانوم میشنوه ناراحت میشه ! یا زشته پشت سر استادتون این حرفا رو میزنیم !!!!! الکی میگفتا ! مثلا چشمک میزد که دارم شوخی میکنم !!!!!
اخرش یه بار تو کلاس گفتم خانوم هیچ کس حرفی پشت سرتون نزده . اینهمه شاهد . این داره مثلا شوخی میکنه !
درس هم اصلا نمیخونه تکالیفم انجام نمیده همش هم سر کلاس غر میزنه که خاااااااااانوم خانوم ....بهانه ی انجام ندادن تکلیفاشم کنکوره که همه میدونن نمیخواد بده !

اون لوده هم کلا فکش همش بازه . همشم یا تیکه میندازه و بقیه رو میخندونه یا سر کلاس یا تلفن جواب میده یا اس ام اس . یه بار وقتی برای بار سوم داشت جواب تلفن میداد و کلاس بهم ریخته بود و استاد گفت برو بیرون جواب بده و نرفت استاد چند بار گفت خاموش کن و اون نکرد !!!!


یه لیسانس هم بود که همش در حال ور ور بود . استاد زبونش مو داورد از بس گفت ساکت و اون نشد . دو بار خانوم یهو داد کشید سااااکت . بدتر شد . هی وااااای هه هه ههه خانوم من ترسیدم اوه هه هه هه چرا یهو داد میزنین شما هه هه زهره ام ترکید ..... اون قدر کر کر کرد که دیگه خانوم داد هم نکشید ! بدبختانه یه مدت همش کنار من مینشست و همش سر کلاس باهام حرف میزد و تمرکزمو بهم میریخت . یکی دو بار بهش گفتم موقع درس باهام حرف نزنه چون نمیتونم جوابشو بدم . یه بار جلو یکی گفت این سایه خیلی بد اخلاقه !!! سر کلاس حتی در مورد روانشناسی ماه تولد هم با چند تا صندلی اون ور ترش بحث میکنه !!!!!!!!

یه اول دبیرستانی هم هست که به قول خودش استاد پیچوندن کلاسه . الکی کلاس رو منحرف به چیزای بیخورد میکنه بچه ها هم دنبالشو میگیرن یهو نصف کلاس الکی الکی میره ! میگه از زبان بدش میاد و بخاطر سختگیری مامانش میاد !

یکی هم هست که فقط یه جمله بده . با یه لهجه ی وحشتناک هی میگه اوه مای گاد !

پشت کنکوریه دیروز از خانوم پرسید : خانوم فینیش یعنی چی ؟ !!!!!!!!!!!!! یه سوالایی میپرسن بعضی وقتا ادم میخواد خودکشی کنه !!!

حالا این وسط منی که نه حافظه ی درست و درمونی دارم و نه زیاد با زبان سر و کار داشتم و از مدرسه ام هم چیزی یادم نمونده ، زور میزنم تا چیز یاد بگیرم . اصلا هم شاگرد زرنگ و باهوشو بیست هم نیستم ولی با اوضاع کلاسمون بدبختانه شاگرد زرنگه محسوب میشم ! من و یکی دو تای دیگه که یکیش همون دختر 16 ساله ی افغانیه . و این چنین است که بچه ها منو هی مورد عنایت قرار میدن . فکر کنین جقله بچه به من میگه خرخون ! یا میگه تو خونه زندگی نداری میای کلاس ؟ یه ذره به بچه هات برس . بیچاره شوهر و بچه هات مردن از بس گشنگی میکشن از دست تو . حتما خونه ات پر از گرد و خاکه ! این بار که منو دیدن گفتن اه باز سایه اومد ! چرا همش میای ؟ نیاین تا کلاس منحل بشه دیگه !!! میشن کنفرانس میذارن که من چه شکنجه هایی به خانواده ام میدم تا بتونم درس بخونم هی این میگه اون میگه ......

دیروز اون دختر افغانی نیومده بود .
خانوم گفت هر کی تکلیف امروز رو ننوشته باشه باید بره بیرون . فقط من تکلیفو حاضر کرده بودم . گفت فقط سایه انجام داده ؟ فقط ؟ خودتون زود پاشین برین بیرون ... کسی نرفت . کسی اعتنا نکرد ... خانوم رنگش عوض شد . گفت اگه شما نمیرین خودم میرم ... رفت .....  خنده و داد و بیداد تو کلاس پر شد ... دختر حسوده در و باز کرد و گفت بابا الکی گفته میرم با مسئول صحبت میکنم حتما تشنه اش بوده یا دستشوئی داشته رفته بیرون ... هه هه هه ... گفتم بسه بشینین الان میاد زشته ... البته کسی به حرفم توجهی نکرد . صدای در که اومد کمی جمع و جور شدن . برادر کوچیکه ی مسئول اموزشگاه بود . اومد تو کلاس ... منم کلا سرم پایین بود و حتی به کفشش هم نگاهی نکردم ... 

گفت زشته من جلوی این خانوم مسن بخوام دعواتون کنم ......

(من) این خانوم مسن ؟ کدوم خانوم مسن رو میگه ؟ اینجا که خانوم مسن نداریم ؟ اینجا فقط من از بقیه بزرگترم ! یعنی منو داره میگه ؟!!!!!!!!!!!!!!

ــــ  البته مسن که نه ! بهتره بگم ...
یکی گفت میان سال !
چند تا تیکه ی دیگه هم گفتن که خوب نشنیدم !

(من) چی ؟ مسن که نه . میانسال ؟ اینا دارن منو میگن ؟!!!!!!!!!!!

ــــ  بچه ها زشته واقعا . چرا درس نمیخونین . خانوم پرن از دستتون خیلی خیلی ناراحته میگه کلاس شما رو نمیخواد . من واقعا عذر میخوام از این خانوم که بزرگتر مان شرمنده دارم جلوشون این حرفا رو میزنم ولی شما دلتون برا پولتون نمیسوزه ؟ وقتی که میذارین چی ؟ خانوم پرن از بهترین معلمای مان ...................

(من) اره انگار منو داره میگه !!! اب سرد ریختن رو سرم انگار ..... ترک خوردم ..... اون حتی فکر میکرد منم عین بقیه ی بچه ها تنبلی میکنم و استاد رو ناراحت کردم !!!

بعد باز هم از حضور من عذر خواست و به بچه ها گفت از خنده هاتون معلومه چقدر متنبه شدین و رفت ...

خانوم اومد ... بچه ها با خنده گفتن خانوم نبودین چقدر ازتون تعریف کرد ... خانوم با همون لبخند همیشگی ولی صورت ناراحت و چشما و صدای لرزون ادامه ی درس رو داد .... ازم هم درس پرسید . جلو که رفته بودم همون حسوده بهم گفت مامان بزرگ !

موقع برگشتن به خونه ، همیشه با همون دختر افغانی تا ایستگاه اتوبوس میاومدم و مدتی منتظر میموندیم و حرف میزدیم . ولی دیروز تنها بودم ... هر قدمی که بر میداشتم ترکم بیشتر میشد ....

یعنی به نظر مسئولین اموزشگاه من اینقدر پیر بودم ؟ یعنی 31 ساله پیره ؟ اونها که حتی یه بارم منو ندیده بودن ! چرا بهم گفت مسن ؟

درک میکردم حال خانوم پرن رو . واقعا حق داشت . منم جاش بودم دوست نداشتم این کلاسو نگه دارم ولی انگار منم ترد شده بودم از طرفش ...

تو خونه یهو بغضم ترکید .............................................................................
فکر نمیکردم اینقدر نازک نارنجی باشم !
ناراحتی استاد به کنار
مسن شدن از طرف یه مرد جوون هم به کنار
رفتار بچه ها خیلی برام گرون بود

انگار به شخصیتم و به شعورم توهین شده بود ....

* دلم واقعا میشکنه وقتی فکرشو میکنم که همین بچه ها بخاطر گرفتن دفترم که از همه دقیق تره چه جور با هم دعوا دارن و گاهی حتی با خود من ! ازم میخوان که براشون بنویسم حتی و بدم بهشون یا .... البته نمیذارم خیلی هم خوش به حالشون بشه ولی واقعا رووووو میخواد که بعد بهم متلک هم بندازن

* یه بار بچه ها که داشتن یواشکی سر کلاس تهدیدم میکردن و برام خط و نشون میکشیدن ، خانوم دید و شنید و گفت وای ! بیچاره سایه !
تهدید میشم فقط بخاطر اینکه وقتی خانوم میگه قرار بود فلان مکالمه ها رو حفظ کنین و بچه ها به دروغ میگن نه خانوم نگفته بودین من تایید میکنم که بله گفته بودین .
البته چند بار بچه ها گفتن ناراحت نشی ها داریم باهات شوخی میکنیم ولی این چه شوخیه که من خندم نمیگیره ؟

* دلم میخواد اموزشگاهمو تغییر بدم . فقط منتظرم استادم عوض بشه ... با بودن خانوم پرن دلم نمیاد برم ....

* تصمیم گرفتم تلاشمو بیشتر کنم . من میخوام و میتونم تا دو سال دیگه عین یه امریکایی صحبت کنم و بفهمم . من میتونم ! میخوام تو خیاطی هم نمونه باشم . خدایا کمکم کن !

* وقتی تو ایینه به چشمای قرمزم نگاه میکردم با خودم گفتم طفلک اون مسلمونای خارج از کشور که بخاطر دین شون مورد تمسخر و توهین دیگران قرار میگیرن و بازم دست از دین شون نمیکشن . با این فکر اروم شدم ...

* فکر کنم دندون دردم هم حکمتی داشت . این روزها خیلی غر میزدم . این طوری یه مدت دهنم بسته بود و بقیه از دستم راحت بودن !


نوشته شده در چهارشنبه 90/4/22ساعت 6:9 عصر توسط سایه نظرات ( ) |


Design By : Pichak