سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشـته های یه مـامــان

سلام

چند روزه که موبایلم خل شده و هی هنک میکنه . اعصاب برام نذاشته ! بیشتر موقع پیام فرستادن و صحبت کردن اینجوری میشه ! دوستم میگفت موبایلم که خراب میشه ذوق میکنم چون میتونم عوضش کنم ولی من هم الان شرایط تعویض ندارم هم اینکه از یه سری از قابلیتهای این گوشیم خوشم میاد ....
اگرم بخوام عوضش کنم مشکل اینکه نمیدونم چه مدلی بخرم که هم خوش دست و خوشگل باشه هم از نرم افزارهای موبایل پشتیبانی کنه هم دو کاره باشه ( لمسی و دکمه ای ) هم اسپیکرش عالی باشه و دوربینش خوب باشه و صفحه نمایشش  بزرگ باشه (اصلا نمیتونم صفحه کوچیکو تحمل کنم)....... و از همه مهم تر گرون نباشه ! از گوشی های سامسونگ خوشم نمیاد . خیلی دنگ و فنگ داره و راحت نیست . از برند نوکیا هم بدم میاد ! سونی اریکسون خوبه هم تم میخوره هم نرم افزار .

این گوشیم چینیه که تلویزیون داره . بارها و بارها بیرون از خونه باهاش سریالهای دلخواهمو دیدم و اسپیکرشم خیلی عالیه و لمسی هم هست ولی مشکلش اینه که دوربینش اشغاله و نرم افزارهم نمیخونه ! با بدبختی وصل به اینترنت میشه و ....

توی صندوق پیامهام داشتم میگشتم یه چیزایی پیدا کردم خیلی باحال بود

چند سال پیش ما تابستون رفته بودیم شمال و بابام اینها و تموم خواهرام همگی رفته بودن روستای ییلاقی مون و من خیلی احساس تنهایی میکردم . یهو یه پیام رسید از خواهرم سمیه : -ا-ادطفوفوفوفوفوفوفوفوفوفوفوفوفوفوفوفوفودفطدط
اینقدر خوشحال شدم که خواهرزاده ام برام پیام فرستاده بود .... هنوز اون پیامشو دارم ! بعدا ازش پرسیدم چی برام نوشته بودی ؟ گفت نوشتم خاله ما الان سنگده هستیم و .....
با اینکه سواد نداشت ولی از روی اسم ها تشخیص میداد که داره برای کی زنگ میزنه یا پیام میده

یه بار وقتی خواهرم سحر حامله بود و خیلی حساس شده بود سر سفره شام بهش گفتم بیا کوکو بخور یهو از سر سفره پاشد و با ناراحتی رفت بیرون ! بعدش همه منو دعوا کردن که چرا سر به سرش گذاشتی !!! منم اینو براش فرستادم که : یه روز یه اقا خرگوشه رسید به بچه موشه . بچه موشه گفت : خرگوش کوکو میخوای ؟ یهو خوگوش قهر کرد و رفت همه موشه رو دعوا کردن . موشه فکر کرد خرگوشه خامله اس اشکال نداره میبخشمش  حالا اگه گفتی نکته این قصه چی بود ؟........... آقا خرگوشه حامله بود !!!!  بعد خواهرمم جواب داد : نکته اینجا بود که موشه فکر میکرد خرگوشه شکموئه و میدونه که خرگوشه حساسه، اذیتش میکنه دیگه نمیگه شاید چون اون حامله است کوکو دلش میخواد . بعد کار خودشو بد نمیدونه لطف میکنه خرگوشو که کاری نکرده میبخشه !!!!! ( سحر الان بازم حامله است حیف ندیدمش بازم بهش بگم کوکو میخوای ؟ )

یه بار از شمال داشتیم برمیگشتیم و تازه سوار اتوبوس شده بودیم و بابا و مامان با ماشین تا دور میدون بیرون ترمینال اومده بودن و من اشکم جاری بود و اینو برای بابام فرستادم : باباجونم مامان مهربونم برای همه ی زحمتایی که کشیدین ممنون . دوستون دارم . کمی بعد جواب اومد که : سلام پیامت رسید . زحمت نبود رحمت بود .... اشکم بیشتر شد ......

یه بار تولد پدرشوهرم بود و اون از دنیا رفته بود من یه پیام برای خواهر شوهرام فرستادم که : امروز تولد باباتونه ... بیاید همه فاتحه ای به روحشون هدیه کنیم ...

سمیه یه بار پیام داد که : من و ادیسون و انیشتین و جمعی دیگر از دانشمندان این عید رو به شما تبریک میگیم . منم جواب دادم من و ایت الله مکارم و ایت الله وحید و جمعی دیگر از عرفا این عید رو به تو تبریک میگیم ( اسامی دانشمندا و مراجع درست یادم نیست و اون تبریک رو هم دروغ نگفتم این مراجع مسلما عید رو به همه تبریک میگفتن دیگه ! )

فاطیما هم نوشت : در صحرای قلبم تو تنها شتری ! منم گفتم در برکه ی قلبم تو تنها قورباغه ای

اینو پسر خواهرشوهرم فرستاده : سلام زندائی گرامی خیلی دلم میخواست برای فوت پدربزرگتون حضوری بهتون تسلیت بگم اما موقعیتش فراهم نشد . هر چند ممکنه دیر باشه . ببخشید ... منو هم در غم خودتون شریک بدونید ... این پیام دقیقا مال پارساله ... امروز دقیقا سالگرد بابابزرگمه

اینو هم فاطیما فرستاد : سلام ابجی جون چند دقیقه پیش عقد کردم تمام !   وای که چقدر شوکه و ذوق زده شدم ...

یه بار خواهرشوهرم پیام داد که شام چی دارین ؟ منم گفتم چه بامزه خواهرای منم زنگ میزنن ازم میپرسن شام یا ناهار چی دارین .... جواب داد : حالا که بامزه بود یاالله بگو ببینم شام چیه ؟ ناهار چی بود ؟ این یه هفته ای چی خوردین ؟ کلا امسال چی خوردین ؟ حالا از اول ازدواج چی خوردین ؟ از روزی که بدنیا اومدی تا ازدواج چی ؟؟؟

اینو بین راه کربلا برای خواهرام فرستادم : با چشمای خیس ، در جاده ی خیس ، زیر دونه های برف ، به همدان رسیدیم ... هلالی هم میخونه : پا برهنه ها میریم کرببلا ...... جاتون خالی ...

تو عراق هم این اومد : welcome to Iraq.feel at home while you rome on the KOREK telecom network.

توی عید یه پیام عاشقانه برای شوهرم فرستادم ... جواب داد : واه واه چه حرفاه ! خندم گرفت و یکی دیگه فرستادم براش ... (اون موقع شیراز بودیم )گفت : ووه ووه عجبو حرفوه ! باور کنم کاکو ؟ یه دونه دیگه که دادم گفت : ای هابادانی ....

این یکی رو که میخونم  تنم میلرزه : سایه فکر کنم ننه مرد  (آه ...اون موقع که حال مامان بزرگم خیلی بد بود از سمیه خواسته بودم هر خبری شد سریع به منم اطلاع بده ، هر خبری .... )

اینو چند روز پیش یکی از دوستام فرستاده : احمقانه خواستگارامو رد میکردم حالا چند ماهه یکی هم نیومده ! دیگه 27 سالمه ! شدم ترشیده ! احساس میکنم نگاه همه به من تغییر کرده مخصوصا چون ابجی کوچیکتر دارم فکر میکنم زیادیم ... برام دعا کن ...... دلم گرفت ... چقدر بهش گفته بودم الکی همه رو رد نکن ... شمام براش دعا کنین لطفا و برای همه ی دخترای دم بخت ...

* اینم یه چند خط دستنویس سحر و مریم بود که وقتی بابا اینا داشتن می اومدن برام فرستاده بودن : ای خواهر عزیز که جانم فدای تو . قربان مهربانی و لطف و صفای تو . هرگز نبود محبت یاران و دوستان همپایه ی محبت و مهر و وفای تو .... چطوری خواهر بزرگه ؟ خواهرای مجازی چطورن ؟ دلم خون شد به مولا . اَدو چطوره ؟ (اون موقع دخترم تلفنی فقط بلد بود بگه اَدو ) علیرضا چی ؟ شوهرت خوبه ؟ رایانه تون خوبه ؟ کِیسِت حال ندار نیست ؟ضربه مربه نخورده ؟ دلم برات قد سوراخ جوراب مگس شده . پس کی تابستون می اد ؟ ابجی عوض ما برو زیارت برای خودتو بچه ها هم یه چیزی بخر بخورین . من رشته ی محبت تو را جر میدم شاید گره بخورد به تو نزدیک تر شوم . از طرف من ابتدا ... و سپس پسرت و بعد دخترت و به اولی بگو تو را .... (این سانسوراشو خود مریم انجام داده بود من بی تقصیرم ! )خواهرت مریم . سحر هم حال و احوال کرده بود و نوشت که چون عید خونمون نیومدین برات شکلاتهای عید رو فرستادم ....

* دخترم یه پاکت نامه دید و گفت مامان این پیامکه ؟

* اگه پیشنهادی برای گوشی خوب دارین لطفا بدین ... خواهرم یاری داره ازش راضی هم هست . مدل بهتری نیومده ؟

* شوهرم میگه اشکال نداره گوشیت خرابه . من یه گوشی نو میخرم مال خودمو میدم بهت !!! حالا فکر میکنین گوشی شوهرم چیه ؟ عین مال خودم !!!! اون بارم خودش گوشیو پسندید و دو تا ازش خرید !

* تصویر صفحه نمایش موبایل تونو چند وقت به چند وقت عوض میکنین ؟ گوشی من تم نمیخوره  مجبورم هی تصویرشو عوض کنم !

* اون دفعه داشتم فکر میکردم اگه بخوام گوشی بخرم چه رنگیشو بگیرم ؟ قرمز ؟ سفید ؟ نقره ای ؟ زرد و بنفش و ...... نه اخرش دیدم همون مشکی بهتره !

* لطفا منو نزنین ! خب چیکار کنم سرم شلوغه . مهمون دارم هنوز .........


نوشته شده در چهارشنبه 90/4/22ساعت 6:10 عصر توسط سایه نظرات ( ) |


Design By : Pichak