سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشـته های یه مـامــان

سلام
هاااااااااااااه ..........

فکر کنم همین موقع ها بود ... اره ... همین موقع ها بود که توی کوچه پس کوچه های شهرم پر بود از عطر دل انگیز بهار نارنج ....

 

آه .... چه عطری ...... حتی نارنج های کاشته شده در پیاده رو ها هم پر بود از بهار نارنج و زیرش هم پر از گلبرگ های ریخته شده ..... ان سالها خیلی ها توی حیاط خانه شان درخت پرتقال و نارنج داشتند ....

یادش بخیر بچه های مدرسه هر روز که وارد مدرسه میشدند دستانشان پر بود از گلبرگ های به نخ کشیده ی نارنج به صورت دستبند و گردنبند ... و هدیه میدادند به خانوم معلم یا به بهترین دوستانشان ... و گاهی هم یکی از انها نصیب من هم میشد .... و این برای من لذت بخش ترین چیز بود ! نه بخاطر انتخاب شدن از طرف کسی ، بخاطر اینکه تا مدتها عطر بهار نارنج در کنارم بود و لمس گلبرگ هایش حالم را خوب نگه میداشت .....

یادش بخیر ان سالها خانه هر کسی میرفتی زیر درخت نارنجش چیزی پهن بود برای جمع اوری گلبرگ ها ، تا با انها مربای بهار درست کنند و ما طبق معمول از همه ی این ها بی بهره بودیم چون حیاط و درخت نارنج نداشتیم .....

چقدر دلم میخواست زیر درخت های نارنج توی پیاده رو بشینم و بهار نارنج ها رو جمع کنم اما برای جماعتی که همه خانه هایشان پر از بهار نارنج بود کار من احمقانه ترین کار بود و من همیشه در حسرت داشتن و جمع کردن بهار نارنج ها بودم ....

هنوز هم گاهی که همسرم یا کسی عطر (شیشه ی عطر) بهار نارنج میزند شامه ام حساس میشود بویی کمی شبیه به بوی کودکی ام را حس میکنم و نفسم غلیظ تر به داخل میرود و سریع بیرون م اید برای نفس بعدی .... هنوز هم دیدن بهار نارنج مرا سر ذوق می اورد با اینکه دیگر بهار نارنج ها عطر و بوی ان سالها را ندارند .... 

دیگر حیاط های کوچه پس کوچه های شهرم پر از درخت نارنج نیست ! درخت ها بریده شدند .... جایش ستون های بتونی از زمین در امدند ... دیگر کسی در شهر من نارنج نمی کارد ! در شهر من نارنج دارد منقرض میشود !

پس از این به بعد شکوفه های پرتقال را بجای نارنج جمع خواهند کرد و عطر خواهند گرفت و همین میشود که بوی بهار نارنج هم تقلبی میشود .... و من دلم بهار نارنج های کودکی ام را میخواهد ... با همان بو !


نوشته شده در جمعه 93/1/22ساعت 9:31 صبح توسط سایه نظرات ( ) |


Design By : Pichak