نوشـته های یه مـامــان
سلام
فکر کنم توی ماه رمضون بود که پسرم طبق معمول رفت نون بخره که زنگ زد خونه و ازم پرسید : مامان ؟ شما دوچرخه رو برداشتین ؟
یعنی دقیقا بعد از پخش اون قسمت از سریال هفت سنگ ، که پدره برای پسرش یه دوچرخه خرید بعد دید که پسرش دوچرخه رو توی خیابون ول کرده و بخاطر اینکه پسرشو ادب کنه دوچرخه رو برداشت و اورد خونه و قایمش کرد ... البته بعدا بابائه فهمید که اون دوچرخه مال پسرش نبود !
بعد پسرم از خیابون زنگ زده که شما دوچرخه رو برداشتین ؟
یعنی اینقدر جوگیر شده بود فکر کرده بود شاید ماها دنبالش راه افتادیم و دیدیم دوچرخه رو تو خیابون ول کرده و برای ادب کردنش برداشتیم اوردیمش خونه !
بعله دیگه ... دوچرخه رو دزدیده بودن !
و این اولین بارش نبود !
اون دفعه دوچرخه اش خراب شده بود و یه چند روز همینجوری گذاشته بود دم در و مثلا زنجیرش کرده بود ! اون موقع خونه جایی برای اوردن دوچرخه به داخل نداشت و دوچرخه رو دم در قفل میکرد و یه بار اومدیم دیدیم نیست و هیچی به هیچی !
این بار میگه دوچرخه رو اون طرف خیابون گذاشته و رفته این طرف توی نونوایی و هر چند دقیقه میومده یه نگاهی بهش مینداخته که دیده نیست ! بعد که پسرم دست خالی برگشت خونه ، باباش گفت زنگ بزن 110 و اطلاع بده !
بعد اونا گفتن بیا همون جا و اونام اومدن و محل وقوع جرم رو بررسی کردن و گفتن فردا با کپی شناسنامه و کپی برگه ی خرید دوچرخه بیا فلان کلانتری ... بازم شب دوباره زنگ زدن و تاکید کردن که فردا حتما مدارک رو ببره ...
و این چنین شد که پای پسر 15 ساله مون به کلانتری باز شد و از اون موقع تا کنون خبری مبنی بر پیدایش دوچرخه به دست مان نرسیده !
اما پسرمان همچنان مُصِر است که بازم براش دوچرخه بخریم ! و از وقتی دوچرخه ربوده شده ، خرید و کارای کوچیک و بزرگ خونه خیلی به بدبختی انجام میشود چون پسرمان حال ندارد راه برود !
تازه برای تعیین رشته ، رشته ی اتوماسیون صنعتی رو انتخاب و ثبت نام کردیم و هنرستانش هم بهمون یکم دوره و ماشین خور هم نیست و بهانه کرده که نمیتونم این همه راه برم و دوچرخه میخوام !
یعنی سر دوچرخه سوم چه بلایی میخواد بیاد ؟
Design By : Pichak |