نوشـته های یه مـامــان
سلام عزیزام
چه زود گذشت ... چه زود تموم شد .... انگار همین دیروز بود که رفتم ! دلم برای نجف و کربلا تنگ شده ....
سفرمون زمینی بود . یه شب که مهران خوابیدیم و فقط سه شب و دو روز نجف بودیم . 2 ساعت سامرا . یه شب بغداد . 2 ساعت کاظمین و سه شب و دو روز کربلا .... چه کم بود ! این همه امام و امام زاده و زیارتگاه با این همه راه رفت و برگشت فقط 9 روز ؟ این انصاف نبود ..... من نمیخواستم به این زودی بیام من شب اخر نتونستم از اقا ابالفضل خداحافظی کنم . هنوز تو دلم مونده
.....
داشتیم میرفتیم تو راه همش برف و کولاک بود . جوری که جاهایی بارش برف افقی بود !
توی نجف هم همش بارون بود . مسجد کوفه و سهله هم توی بارون شدید رفتیم تمام لباس و شلوار و چادرامون خیس خیس . موقع نماز و اعمال همش ویبره میرفتیم ! لباسامون همش گل ! سامرا هم بارون و سرد . کاظمین یه ذره افتاب شد و دوباره کربلا باااااااااااااارون ! فکر کنین توی حرم اقا نشسته باشین از سرما و ویبره نتونین از جاتون بلند شین دو رکعت نماز بخونین ! بخاطر همین رفتن گروهی به تل زینبیه و کف العباس و بقیه جاهای کربلا هی به تعویق افتاد و اخرشم تل زینبیه رو از دور دیدم فقط !
وااااااااااااااااای که مردیم از بس برای رفتن به حرم تفتیش شدیم ! هر بار از سه تفتیش باید رد میشدیم ! کلا بردن موبایل و دوربین هم ممنوع بود و باید به امانات تحویل میدادیم . ما که کلا چیز مهم یا اضافی همرامون نمیبردیم .... دستفروش ها و مغازه دار ها و مفتش ها و خادم ها اکثرا فارسی بلد بودن ! تو کربلا که اصلا تقریبا همه فارسی صحبت میکردن باهامون ما هم انگار توی شهرمون باشیم باهاشون فارسی حرف میزدیم و کاملا متوجه میشدن !
کلا عراق انگار یکی از استانهای جنوبی خودمون بود مثل خوزستان . ادم حس غربت بهش دست نمیداد . یه بد حجاب اونجا ندیدیم . از ایرانی دیدیم که از عراقی ندیدیم ! وااااااااای که چقدر ایرانی اونجا بود یه عااااااااااااااااااالمه زائر ایرانی اصلا ادم فکر میکرد توی قم خودمونه با مقداری زائر عرب خلاصه مردمشون با ماها خیلی خوب برخورد میکردن . ولی زائرای ایرانی ... وای وای گاهی اونقدر گند میزدن ابروی ادمو میبردن !!! ( اینجا ایکون خاک تو سرم نداره ؟ ) میچسبیدن یه ضریح ها ول نمیکردن جییغ میزدن فشاااااار میدادن مشت میزدن به دور و بریا واقعا خادمین اونجا خانومی میکردن با چوب پردارشون فقط تو کله شون میزدن . من بودم همچین میزدم که ابرو نذاشتن برامون ! اکثرا هم ادمهای میانسال و پیر بودن و از قشر ضعیف و روستایی که تا دست نمیزدن و بوووووووووووووووووووووس های صدادار نمیکردن دلشون اروم نمیگرفت ! اونها میگفتن ایرانی وحشی !!!! توی مغازه ها غلغله ای بود ! چنان چونه میزدن بدبختا کچل میشدن
توی مرز هم هی میگفتن وسایل رو کامل میگردن حتی لباسا رو دونه دونه میگردن ولی اصلا وسایل مونو باز نکردن ! ما رو هم لب مرز نگشتن . خیلی برخوردشون محترمانه بود . توی کاروان مون به غیر از روحانی کاروان یه روحانی دیگه هم با لباس روحانیت بود ولی اصلا بهش گیر ندادن . حتی یه امریکایی یه بار بهش کمک هم کرد !
منم به قولم عمل کردم . زیر قبه امام حسین (ع) برای همه تون دعا کردم . هر عمل و زیارتی که انجام میدادم شما رو هم شریک میکردم . بعضیا هم که دستورات و دعاهای مخصوص داده بودن همه انجام شد . و چقدر دلم سوخت برای سید حسین 18 ساله ... خدا رحمتش کنه . اونجا اونم یادم بود ولی ... خدا به خانواده اش صبر بده .... یه بار کنار ضریح حضرت عباس نشسته بودم و دفترچه مو گرفتم و دونه دونه اسم اونهایی که توی پیوندام بودن یا التماس دعا گفته بودن رو یاد کردم . ان شا الله خودتون به زودی برین و حالشو ببرین . امیدوارم مثل من اخرش حسرت به دل نمونین
ساعت 7 صبح 22 بهمن رسیدیم ترمینال جنوب . خاله ( خاله ام هم باهامون بود ) با بچه هاش رفت شمال و مامان با بابا که اومده بود دنبالش . ما هم با مادرشوهرم و خواهر شوهرم رفتیم خونه ی اونها . تموم برادر شوهراش و خانواده هاش اومده بودن از شمال . دو تا گوسفند قربونی کردن و با سلام و صلوات و اسفند ما رو بردن تو ... هر چی اصرار کردن برا ناهار بمونیم نموندیم و 10 و نیم رسیدیم خونه و توی راهپیمایی هم شرکت کردیم و دیگه نخواستم زحمت شعار دادن منم بندازم گردن تون
ولی یه نصیحت از من به شما ... اگه میخواین زیارت بهتون بچسبه با بچه نرین زیارت همراه هم هر چی کمتر بهتر ادم اگه هم کاروانیشو گم کنه و خودش برگرده هتل کسی ناراحت نمیشه اما اگه دونه دونه همراهاشو گم کنه اون وقته که
یه عالمه هم عکس یادگاری گرفتیم که دوربین مون دزدیده شد و همش رفت ایکاش موبایل منو دزدیده بودن اقلا یه مدل جدیدشو میخریدم دوربین مون خیلی حیف بود . 12 مگاپیکسل سایبرشات سونی . اونم با اون همه عکس که دیگه برنمیگرده ! بازم خدا رو شکر خودمون سالم برگشتیم . دوربین فدای سرمون
بعدا درباره ی بقیه ی جاهایی که رفتیم و کارهای دخترم تو سفر و بقیه ی چیزها مینویسم ...
امشب شب شهادت امام حسن عسکریه ... وای که اونجا چقدر دلم ادم کباب میشد از اون حرم تخریب شده ...
از اون ضریح که تخته ی چوب بود که پارچه ی مشکی روش کشیده بود ... اون تپه های خاک از خرابه های حرم ....خیلی دلم گرفت .... شهادت شون رو تسلیت میگم .....
اون سه مقبره ی مقدس از بالا مقبره ی امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) و نرجس خاتون و مقبره ی زیر متعلق به حکیمه خاتون عمه ی امام حسن عسکریه ... که فقط مقبره ی دو بانو در قسمت زنانه است
Design By : Pichak |