سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشـته های یه مـامــان

سلام

* یه موقعی بخاطر فهمیدن و کشف امکانات پارسی بلاگ اونجا یه وبلاگ با همین اسم درست کردم و چند تا از مطالب اخریمو توش کپی کردم و دوست پیدا کردم و بخاطر دوستای اونطرفی به روند کپی سازی ادامه دادم  ... تا اینکه چند روز پیشا یه پیام اومد که : مطلب ایینه ی محدب شما در مجله ی پارسی نامه برگزیده شد . منو میگی اینجوری شدم فقط

* هفته گذشته امتحان خیاطی داخل اموزشگاهی داشتیم . (بعد از گرفتن دیپلم نازک دوز دارم دوره ی شب و عروس رو میگذرونم)یه تاپ دکلته و دامن شانل (زانو تنگ) و گوده دار و پشت بلند . اونقدر قشنگ و بی نقص شد که معلم هم چند بار تعریف کرد و گفت اگه اونجا هم اینجوری بدوزی قبولی . قشنگیش این بود که این اولین دامن و دکلته ای بود که میدوختم !!!! (از بس تنبلی کردم و کارامو پشت گوش انداختم) به معلم هم گفتم خانوم من تنبل هستم ولی وقتی کاری میخوام انجام بدم درست انجام میدم

* چهارشنبه شوهر مهتاب از عمره برمیگرده و 5 شنبه هم سالگرد مامان بزرگمه و من خیلی دلم میخواست میتونستم برم .... ولی نمیشه !

* میخواستم برای روز معلم بروز کنم بیاد مدرسه و معلم هام ... یه خورده هم کل کل کنم با معلمای عزیز  ولی یهو دل و دماغم از دست دادم ! راستی برای کادو معلم های بچه هاتون یا خواهر برادر و خواهرزاده برادر زاده هاتون خبر دارین چی دادن ؟ اصلا برای مقاطع راهنمایی و دبیرستان برای معلم ها باید کادو گرفت ؟ من که هیچی ندادم ببره ! اصلا چه معنی داره کادو دادن ؟ مگه روز پزشک یا دارو ساز یا کارگر یا ارتش میشه بهشون کادو میدیم ؟ دهه !!!

* دلم میخواد برای روز زن یه روز مرخصی هدیه بگیرم ! یه روز فقط و فقط مال خودم . هر جا دلم میخواد تا هر وقت که دلم میخواد و هر کاری که دلم میخواد بدون همسر و بچه ها بدون سر و صدا و غر و نق و جیغ و دعوا و ....... اخ چه کیفی میداد اگه میشد !
فقط کافیه که بگن میتونی ... وقتی به ادم ازادی میدن ادم بی خیالش میشه و ولو میشه تو خونه و همون کارای قبلیشو انجام میده !

* چند روز پیشا یه خانومه اومد در خونه و یه تعداد کتاب (از سری کتابهای 72 دقیقه ای)داد برای امانت که اگه خواستیم بخریم یا پس بدیم . حتما در خونه ی خیلی از شماها هم اومدن ... منم چند تایی کتاب اشپزی گرفتم . کتاب اشپزی زیاد داشتم ولی اصلا جذاب و قشنگ نبود . اینا صفحاتش تمام رنگی بود با عکس (البته خیلیاش الکی)
خریدم ولی حسش نبود  تا اینکه همسر خان فرمودن هر روز باید از روی کتاب غذا بپزی حتی نیمرو رو !!! و خدا رو صد هزار مرتبه شکر توی کتاب اشپزی بهار و تابستان که 30 ناهار و 30 شام برای ایام بهار و تابستون در نظر گرفته بود نیمرو رو هم یاد داده بود . به این صورت که : روغن را در تابه ریخته میگذاریم داغ شود . تخم مرغ را درون روغن داغ انداخته و صبر میکنیم تا سفت شود ! وگرنه دیگه نیمرو نمیتونستم درست کنم !!!!
ولی خدائیش خیلی چیزای خوبی از این کتابا یاد گرفتم ....

* از بس که حوصله ی خیاطی نداشتم و نمیرفتم زیر زمین برای خیاطی ، همسر خان چرخ خیاطی رو اوردن بالا و چنین شد که زندگی مان به گند کشیده شد ! از خورده پارچه و نخ و زیپ بگیر تا سوزن ته گرد که دیروز تو پای خودم هم رفت ! ولی تنها فایده اش این بود که همسر مان هم خیاطی یاد گرفت از بس ور دست مان نشست و نگاه مان کرد !


نوشته شده در چهارشنبه 91/2/20ساعت 10:32 صبح توسط سایه نظرات ( ) |


Design By : Pichak