سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشـته های یه مـامــان

سلام

از هفته دوم مهر ، دخترم داره میره پیش دبستانی . توی همین مدت کوتاه 5 روز بخاطر مریضی نرفت و یه روز بخاطر دیر خوابیدن و خواب الودگی ! شیفت مهد شون هم چرخشیه . ما هر روز دو تایی دست همو میگیریم و قدم زنون میریم تا ایستگاه . اونم هی دست منو توی دستش محکم میکنه

یکی از همون روزهای اول با خودم گفتم کرایه تاکسی دو برابر اتوبوسه ، بهتره که یکم در مصرف پول صرفه کنم و یکم بیشتر تو ایستگاه بایستیم و یکم به میله ها اویزون بشیم و یکم فشرده بشیم و یکم دیرتر برسیم ولی با اتوبوس بریم ! وقتی خواستم حساب کنم راننده گفت دخترم بالای 5 ساله و باید دو تا کرایه بدم . یعنی اندازه ی کرایه تاکسی !
خدا پدرشو بیامرزه .www.smilehaa.org چه ادم نازنینی بود . ما رو از فشرده شدن و دیرتر رسیدن و اویزون شدن نجات داد

 

معمولا چون اونجایی که برای تاکسی می ایستیم اول ایستگاهه تاکسی ها هم خالی ان ، ما میریم جلو میشینیم تا هم راحت تر باشیم هم راحت پیاده شیم . یه بار یه راننده ای گفت بشینین عقب ! گفتم ما یه ذره جلوتر پیاده میشیم جلو راحت تریم ...
موقع حساب کردن که رسید گفت همین ؟؟؟ شما دو نفر نشستید جلو باید دوبرابر بدید ! گفتم مگه جلو دو نفر حساب میشه ؟ گفت اگه ببینن جریمه میکنن و .......
گفتم این مسیر هر روزمه من همیشه جلو همینقدر میدم .... مرده ول کن نبود و با نارضایتی پولو دادم 
مرتیکه ی بووووووووق !www.smilehaa.org تو تاکسی ها نوشته از بچه ی بالای 7 سال کرایه دریافت میشود ...

حالا یه اقای مسن دیگه با ماشین شخصی ما رو سوار کرد و مثل یه بابابزرگ مهربون هی دعا به جون دخترم کرد و ما رو تا دم در پیش دبستانی رسوند و گفت دیرتون شده میرسونمتون . هر چی گفتم نمیخواد زحمت میشه گفت یه ذره راهه یه دور میزنم برمیگردم ... همون مقدار کرایه معمول رو هم گرفت ...
خدا حفظش کنه ...

روزای اول که می اومد خونه و دفتر نقاشیشو نشون میداد میدیدم یه نقاشی زشت و عجله ای کشیده بدون رنگ امیزی کامل و هول هولکی ... منم دعواش کردم کهwww.smilehaa.org اینا چیه ؟ تو خونه نقاشی به این قشنگی میکشی چرا تو کلاس اینقدر هولی ؟
روزای دیگه که میخواست دفترشو نشون بده میگفت مامان دعوام نکنی ها . بعد از باشه ی من نشونم میداد

وقتایی که صبحیه یعنی من به معنی کامل کلمه بیچاره ام ! هی بیدارش میکنم هی جیغ و گریه میکنه و میخوابه ... بعد هی بهانه میگیره که صورتم خشکه ... چشمم میسوزه ... لباس اذیتم میکنه ... عینکم کثیفه ... مقنعه ام جلوئه ... خلاصه همه چــــــــــیز اونو اذیت میکنه و گریه اشو درمیاره !!!www.smilehaa.org
بعد اون روزها که با گریه رفته بیرون حتما باید با گریه هم بیاد تو خونه و خوش بختانه همیشه بهانه ای برای گریه ی برگشت هم وجود داره ...

وقتی صبحیه موقع برگشت معمولا ما میریم مسجد کنار مهد شون و نماز جماعت میخونیم . همین امروز هم رفت مهر و تسبیح اورد و کنارم ایستاد ... رکعت دوم دیدم صداش از پشت سر میاد که داره به یکی میگه صبر کن من الان نمازمو میخونم میام بازی . یه سجده کرد و بدو بدو رفت !www.smilehaa.org

بعد معمولا میریم نونوایی که معمولا هم خلوته . یه موقع هایی هم یه سر میریم سر ساختمون ببینیم کار ساختمون به کجا رسید .
تا حالا با هم حدود 2 - 3 بار پیاده برگشتیم البته وقتی خودم تنهام معمولا پیاده میام که حدود نیم ساعت طول میکشه ... توی راه هم برام از اتفاقای کلاسشون تعریف میکنه

معلم شون توی جلسه گفته بود که موهای بچه ها رو کوتاه کنین . یه پسری داشت رد میشد اونو نشون داد و گفت حالا نه اینقدر ، یکم بلند تر ... هر چی به شوهرم میگفتم ببرمش ارایشگاه میگفت نمیخواد ، موهاش بلند نیست ، اگه کوتاه بشه بدتر اذیتش میکنه و هی از مقنعه میاد بیرون ....
دخترم اونقدر دلش میخواست بره ارایشگاه که منم اخر بردمش ! قبلش هم گفته بود مامان منو بردی ارایشگاه موهامو کوتاه کردین منو شکل فلانی هم بکنین هاااااا (منظورش ارایش صورت بود) به سختی جلوی خندمو گرفتمو گفتم نخیر از اون کارا نمیکنیم !
رفتیم ارایشگره گفت موهاش که بلند نیست ، اگه کوتاه بشه بدتر اذیتش میکنه و هی از مقنعه میاد بیرون !
به این چی میشه گفت ؟ حرف حق ؟ دست به یکی ؟ هر دو مورد ؟ هیچ کدام ؟؟؟
خلاصه هر چی بود دخترمو از توی ارایشگاه تا خود خونه به اشک ریزی انداخته بود !www.smilehaa.org

به معلمش میگم دخترم تو کلاس چه جوریه ؟ ازش راضی هستین ؟
یه جوری قیافه اشو چلوند و به حالت اوه اوه گفت یه حرفاااااایی میزنه ! تو کلاس همش میگه ضد حال زدی ! ایول ! ....
با لبخندی سراسر ندامت گفتمwww.smilehaa.org بعله .... اخه داداش بزرگ داره همه ی کاراش پسرونه است !!!

بخاطر اینکه تولدش می افتاد توی ماه محرم ، وقتی برای تعطیلات عید غدیر خانواده ام و خواهرام اومده بودن اینجا ، براش جشن تولد گرفتیم ...
خاله مهتابش داشت اتاقو تزئین میکرد و اون نظاره گر بود وقتی یکی از دستوراتش اطاعت نشد قهر کردwww.smilehaa.org رفت اون اتاق و در رو قفل کرد !!!

یه دفعه ، با لباس مدرسه ، بردمش دکتر ... دکتره یه جور نگاهش میکرد انگار میخواست بغلش کنه ... با مهربونی ازش پرسید پیش دبستانی میری ؟ وسط معاینه اش هم گفت نگا کیفشو ....
برعکس دخترم بی حال بود اصلا توجهی نمیکرد www.smilehaa.org


روز عید غدیر یهو دندونش لق شد . اونقدر لق که شوهرم خواست بکنه . امروز معلمشون وقتی داشت اونو تحویل میداد گفت دندونشم افتاد گذاشتمش تو دستمال دادم دستش !
نگاه کردیم دیدیم یه دندون کج از داخل داره در میاد !!!www.smilehaa.org


نوشته شده در دوشنبه 91/8/22ساعت 2:24 عصر توسط سایه نظرات ( ) |


Design By : Pichak